پارت ۳۴ فیک دور اما آشنا

پارت ۳۴
آدلیا ویو
با کابوس بدی که دیدم از خواب پاشدم و تهیونگو جلوم دیدم
تهیونگ : آدلیا خوشگلم خوبی؟
آدلیا : مَ....من خوبم ولی........بچمون خوبه؟
تهیونگ : آدلیا بیخشید اینو میگم ولی......
اشکام سرازیر شد
تهیونگ : بچه مرده
هردومون آروم و بی صدا اشک میریختیم
یک هفته بعد
آدلیا ویو
یک هفته از اون اتفاق وحشتناک میگذره
سعی میکنم باهاش کنار بیام و قبول کنم که اون یه اتفاق بوده ولی سخته
در : تق تق تق
آدلیا : بله؟
تهیونگ : منم
آدلیا : بیا
تهیونگ اومد داخل و گفت
تهیونگ : بیب کارای مرخصی رو انجام دادم آماده ای ؟
آدلیا : آره بریم؟
تهیونگ : بریم
باهم از بیمارستان زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم
فلش بک به خونه
تهیونگ : بیب میخای ناهار بخوریم؟
آدلیا : آره گشنمه
تهیونگ : باشه بیا
سر میز ناهار نشستیم و غذامونو خوردیم
بعد از چند مین که غذامون تموم شد گفتم
آدلیا : ته ته من خستم میرم بخوابم
تهیونگ : باشه خوشگلم
۱ سال بعد
راوی ویو
توی این یک سال هیچ اتفاق خاصی برای آدلیا و تهیونگ نیوفتاد ، ولی تاریخ عروسی رو انداختن عقب ، همه با موضوع مرگ بچه کنار اومدن حتی خود آدلیا و تهیونگ
آدلیا ویو
۳ روز دیگه عروسی ی من‌ و تهیونگه
امروز میخاستم با تهیونگ برم خرید عروسی
رفتم تو اتاقم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم ، موهامو خشک کردم و آروم اتو کشیدم و یه لباس خوب و ساده از کمدم ورداشتم و پوشیدم ، عطر شیرینمم زدم و آرایش ملایمی ام انجام دادم و کفش و کیفمم ورداشتم
بعد از اینکه کارام تموم شد بهش زنگ زدم
بعد از دو تا بوق برداشت
تهیونگ : جونم بیب؟
آدلیا : بیا بریم دیر میشه هاا
تهیونگ : چاگیا درو باز کن
آدلیا : چرا؟
تهیونگ : باز کن میفهمی
آدلیا : باشه
به سمت در خونه رفتم آروم و با احتیاط بازش کردم
دیدم تهیونگ پشت دره
تهیونگ : سلام چاگیا
آدلیا : سلام بریم عشقم؟
تهیونگ: آره بریم
باهم از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم
بعد از چند مین به پاساژ مَد نظرمون رسیدیم و رفتیم داخل
همه ی مغازه هارو تک به تک گشتیم و بلاخره مغازه ای پیدا کردیم که همون چیزایی که ما میخواستیمو داشته باشن
رفتیم داخل
فروشنده :سلام خوش اومدید .....هرچی لازم دارید بگید تا راهنماییتون کنم
تهیونگ : بله حتما ...... خب ما ۳ روز دیگه عروسیمونه و اومدیم خرید عروسی ، اول از همه میخام حلقه انتخاب کنیم
فروشنده : بله حتما ....تبریک میگم ....خب این کلکسیون خوشگل ترین حلقه های زوجیمونه
چندتا حلقه آورد و نشون داد
تهیونگ : چاگیا به نظر تو کدوم قشنگه؟
آدلیا : به نظر من این
به یکی از انگشترا که خیلی چشممو گرفته بود اشاره کردم
تهیونگ : ........
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳۵ فیک دور اما آشنا

بچها درخواستی هم انجام میدم👇🏻تک پارتی چند پارتی سناریوفیک

پارت ۳۳ فیک دور اما آشنا

پارت ۳۲ فیک دور اما آشنا

پارت ۲۳ فیک دور اما آشنا

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط